سيد محمّد راستگو
چـون كه تقـــوا بست دو دست هـوا حـق گشـايد هــر دو دست عقـل را
مثنوي، دفتر سوم، بيت 1941
بنياد گرفته آياتي چون: «واتّقوا اللّهَ وَيعَلِّمكُمُ اللّه ؛تقوا پيشه گيريد و خدا [بدين گونه] دانش و خردتان ميبخشد».(سوره بقره، آيه 282) كه رواياتي نيز پشتوانه دارد: «من غَلَبَ شَهْوَتَهُ ظَهَرَ عَقْلُه؛ هركه برهوايش چيره گردد، خردش آزاد و آشكار ميشود».(1) وهمچنين روايت: «وجاهِدُوا اَنْفُسَكُمْ عَلي اَهْوائِكُم تَحُلُّ قُلُوبكم الحِكمة؛ برهوا و هوس چيره شويد تا حكمت و دانايي در دلهايتان درآيد».(2)
***
خـشم و شهـوت مـرد را احـول كنـد زاسـتقـــامت روح را مبـــدل كـنـد
چون غـرض آمـد هنـر پـوشيده شـد صد حجاب از دل به سوي ديده شد
مثنوي، 1/333
هم سمت و سو با آياتي چون: «لا تَتَّبِع الهوي فَيضِلّكَ عَنْ سَبيل اللّه؛ از هوا [خشم و شهوت] پيروي مكن كه تو را از راه خدا باز ميدارد».(سوره صاد، آيه 26) كه رواياتي را نيز پشتوانه دارد. مانند: «اِنَّكَ اِنْ اَطَعْتَ هَواكَ اَصَمَّكَ وَاَعْماك؛ اگر از هوايت پيروي كني كور و كرت ميكند».(3)
***
لطف شه جـان را جنـايت جـو كنـد زان كه شـه هــر زشت را نيكـو كنـد
مثنوي، 2/336
مصرع دوّم، يادآور اين آيه شريفه است: «مَنْ تابَ وآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَاولئِكَ يبَدِّلُ اللّهُ سَيئاتِهِم حَسَناتٍ؛آنكه توبه كند و ايمان آورد و كردار شايسته پيشه كند، اينانند كه خداوند بديهاي آنان را با نيكي جايگزين ميكند».(سوره فرقان، آيه70)
مولانا اين نكته قرآني را در اين بيت ديوان شمس نيز آورده است:
خنك آن دم كه كند حق گنهت طاعت مطلق خنك آن دم كه جنـايـات عنـايات خـدا شد
ديوان شمس، 2/127
***
هر كه را در جـان خـدا بنـهد محـك مــر يقـين را بـــاز دانـــد او زشـك
مثنوي، 1/300
هم سمت و سو با آياتي چون: «وَمَنْ يتَّقِ اللّهَ يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ هركس پرهيز و پارسايي كند، خداوند راه بيرون شد [از تنگناها] را پيش پاي او مينهد».(سوره طلاق، آيه 2) و نيز آيه: «اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يجْعَلْ لَكُمْ فُرقاناً؛اگر پروا و پارسايي پيشه كنيد، خداوند به شما بينشي ميبخشد كه حق و باطل را از هم باز شناسيد». (سوره انفال، آيه 29)
***
حق تعالي گـرم و سـرد و رنـج و درد بـر تــن مـا مينهـد اي شيـر مـــرد
خـوف و جـوع و نقـص اموال و بدن جمـله بهـر نقـد جـان ظـاهر شـدن
مثنوي، 2/2963
بنياد گرفته برآيه شريفه: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشيءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاَمْوالِ وَالاَنْفُسِ والثَّمرات؛ همانا كه شما را با گونهاي از ترس، گرسنگي، زيان مالي، زيان جاني و زيان كشاورزي ميآماييم».(سوره بقره، آيه 155)
***
آنچه ميگويم به قـدر فهـم تــو است مُــردم انــدر حسـرت فهـــم درست
جان و دل را طاقت آن جــوش نيست با كه گويم در جهان يك گوش نيست
مثنوي، 1/514
«با كه گويم در جهان يك گوش نيست» يادآور اين آيه شريفه و برگرفته از آن است: «اِنّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزلون؛ همانا كه آنان [گناهكاران] از شنيدن نا توانند».(سوره شعرا،آيه 212) همانگونه مجموعه هردو بيت با اين سخنان حضرت مولا علي? هم سمت و سو است: «فَيالَها اَمْثالاً صائِبَةً وَمَواعِظَ شافيةً لَوْ صادَفْتُ قُلُوباً زاكِيةً وَاَسْماعاً واعِيةً… چه مثلهاي درست و پندهاي شفابخش براي گفتن دارم، اگر دلي با صفا و گوشي شنوا يافت شود».(4) و «اِنّ هيهُنا لَعِلماً جَمّاً [وَاَشارَ بَيدِهِ اِلي صَدْرِهِ] لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَة؛همانا اينجاانبوهي از دانش انباشته شده[اشاره به سينه خود كرد و فرمود] كاش گوش شنوايي براي آنها يافتم».(5)
***
صبغــة اللّــه نــام آن رنگ لطيــف لعنـة اللّـه بـــوي آن رنــگ كثيــف
صبغـة اللّـه هسـت خــم رنگ هــو پيسههــا(6) يكـرنگ گــردد انـدر او
بنياد گرفته برآيه شريفه: «صِبْغَةُ اللّهِ وَمَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَة؛ نگارگري خدا و كيست خوش نگارتر از خداوند».(سوره بقره، آيه 138)
***
نيم جان بستاند و صــد جــان دهـد آنچـه انـــدر و هــم نــايد آن دهــد
مثنوي، 1/245
الهام گرفته از آيه شريفه: «فَلا تَعْلَمُ نَفْس ما اُخْفي لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَّعْين؛هيچ كس نميداند كه چه چشم روشنيهايي براي او اندوخته شده است».(سوره سجده، آيه 17) كه به صورت آشكارتري در اين حديث قدسي آمده است: «اَعْدَدْتُ لِعبادي الصّالِحينَ ما لا عَين رَأتْ وَلا اُذُن سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ عَلي قَلْبِ بَشَر؛براي بندگان نيك خويش چيزهايي اندوختهام كه نه چشمي ديده، نه گوشي شنيده و نه به ذهن و ضمير كسي رسيده است».(7)
***
هرچـه بـر تـو آيـد از ظلمات و غــم آن زبـي بـاكي و گستـاخي است هم
مثنوي، 1/89
بنياد گرفته برآياتي چون: «وَما اَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ اَيديكُم؛هر سختي كه به شما رسد از دست خودتان به شما ميرسد». (سوره شوري، آيه 30) ونيز آيه «اَوَلَمّا اَصابَتْكُمْ مُصِيبَة قَدْ اَصَبْتُمْ مثْلَيها قُلْتُمْ اَنّي هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِكُم؛هرگاه مصيبتي به شما رسد كه دو چندان آن را برديگران وارد نموديد، گوييد اين از كجاست؟ بگو آن از سوي خودتان است». (سوره آل عمران، آيه 165)
***
چـاه مظلـم گشـت ظلـم ظــالـمان ايـن چنيـن گفتند جمــله عــالـمان
هـركه ظالـمتر چهش با هـــول تـــر عــدل فــرمـوده است بـدتـر را بـتر
مثنوي، 1/1309
بيت دوّم برگرفته است از آيه شريفه: «وَجَزاءُ سَيِّئة سَيئة مِثْلُها؛ و جزاي بدي، بدي پي همانند آن است».(سوره شوري، آيه 40) مصرع نخست نيز يادآور اين روايت است: «الظُلْمُ ظُلُماتُ يوْمِ الِقيامة؛ظلم دنيا، ظلمات آخرت است».(8)
***
بده اي دوست شرابي كه خدايي است خدايي
نه در او رنج خمـاري نه در او خـوف جـدايي
ديوان شمس، 6/127
مصرع دوّم ترجمه واري است از يك گزاره قرآني در وصف شراب بهشت خدايي : «يطافُ عَلَيهِم بِكَأسٍ مِنْ مَعينٍ بَيضاءَ لَذّة للشارِبينَ لا فيها غَوْل وَلا هُمْ عَنها ينْزَفُون ؛بر بهشتيان جامي پيموده ميشود پر و پيمان از بادهاي روان [درجويها] ورخشان و گوارا بر نوشندگان، نه در آن خوف جدايي از عقل است و نه در آن رنج خمـاري».(سوره صـافات، آيــات45 ـ 47)
بسنجيد با:
شــرابـي بـي خمــارم بخـش يا رب كـه بــا وي هيـچ درد ســر نبـــاشد
ديوان حافظ، ص177
***
عــروة الوثقــاست اين تــرك هــوا بـركشـد ايـن شـــاخ جـان را تا سما
مثنوي، 2/1274
تعبير و تركيب «عروة الوثقي» برگرفته است از اين آيه شريفه:«فَمَنْ يكْفُر بِالطاغوتِ وَيؤْمِن بِاللّهِ فَقَدْ اسَتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقي لاانْفِصامَ لها؛ هركس به طاغوت كفر ورزد و به خداوند ايمان آورد به دست آويزي استوار و گسست ناپذير چنگ زده است».(سوره بقره، آيه 256)
***
مكـــرهــا كــردند آن دانـــا گــروه كه زبـن بركنـده شـد زان مكـر كــوه
كـرد وصف مكـرهاشـان ذوالـجلال لِتــــزول منـــه اقــــلال الـجبــال
مثنوي، 1/952
مصرع چهارم دگرگون شده بخشي از اين آيه شريفه است: «وَقَدْ مَكَروا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَاِنْ كانَ مَكْرُهم لِتَزُولَ مِنْهُ الِجبال؛ همانا كه نيرنگ خويش به كار بستند و نيرنگشان نزد خداست [يعني خداوند نقشه و نيرنگ آنها را ميداند و از اين روي نقشهشان نقش برآب است] و اگرچه نيرنگشان كوهها را از جاي ميبرد».(سوره ابراهيم، آيه 46)
***
بـادهاي كـابــرار را دادنــد انــدر يشــربــون با جنيد و با يزيد و شبــلي و ادهــم خوريــم
ديوان شمس، 3/288
واژه «يشربون» آشكارا نشان ميدهد كه مولانا اشاره دارد به آيه شريفه: «اِنَّ الاَبْرارَ يشْرَبُونَ مِنْ كَأسٍ كانَ مِزاجُها كافورا؛ابرار ازجامي كه آميخته با كافور است، مينوشند».(سوره دهر،آيه 5)
***
هيــچ كــرّمنا شـنيد ايــن آسمـــان كـه شنيـد ايــن آدمــي پــــرغمــان
مثنوي، 6/139
اشارت و تلميح به آيه شريفه: «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بنيآدم…»؛و همانا ما آدميزادگان را كرامت بخشيديم و گرامي داشتيم».(سوره اسرا، آيه 70)
***
بيحس و بيگوش و بيفكرت شويد تــا خطــــاب ارجــعي را بشنــويـد
تلميح و اشارتي آشكار به آيه شريفه: «يا اَيتّها النَفْسُ المْطْمَئِنّة ارْجِعِي اِلي رَبِّكِ راضية مَرْضية؛ اي نفس آرام يافته، خرسند و خدا پسند به سوي خدا باز گرد».(سوره حجر، آيات 27 ـ 28)
***
علّـت ابليـس انــا خيـــر بـده اسـت وين مرض در نفس هر مخلوق هست
مثنوي، 6/321
تلميح و اشاره به گفت و گوي خداوند و ابليس در آيه شريفه: «ما مَنَعَكَ اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُكَ قالَ اَنَا خَير مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ؛چه چيز تو را از سجده كردن به آدم كه تو را بدان فرمان داده بودم، باز داشت؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از خاك». (سوره اعراف، آيه 12)
***
شــربـتي خــوردم زاللّــه اشــتري تا به مـحشر تشنـگي نـايــــد مــرا
مثنوي، 4/3513
برگرفته از آيه شريفه: «اِنَ اللّه اشتري مِنَ المُؤمنينَ اَنْفُسَهُمْ وَاَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛خداوند جان و مال مؤمنان را به بهاي بهشت از آنان خريده است».(سوره توبه، آيه 111)
***
تو عهدي كـردهاي چـون روح بـودي تو ليكــن كي تـــو را آن يـاد باشـــد
ديوان شمس، 2/79
اشاره به پيماني كه ميان خدا و انسان بسته شده و در آيات زير گزارش آن آمده است: «اَلَمْ اَعْهَدْ اليكم يا بَنيآدَم اَنْ لا تَعبُدوا الشّيطان انّه لكم عَدوّ مبين و ان اعْبُدُوني هذا صِراط مُستقيم؛ اي آدميزادگان! آيا با شما پيمان نبسته بودم كه شيطان را نپرستيد كه او دشمن آشكار شماست و اين كه مرا ببپرستيد كه اين است راه راست». (سوره يس، آيه 60ـ61) ونيز آيه «وَاِذ اَخَذَ رَبُّكَ منْ بَنيآدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيتَهُمْ وَاَشْهَدَهُمْ عَلي انْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي شَهِدْنا؛ چون خداوند زاد وولد آدميزادگان را از پشت هاشان برگرفت و آنان را برخودشان گواه ساخت. [و پرسيد] آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري گواهي ميدهيم».(سوره اعراف، آيه 172)
بسنجيد با:
خدا يا چـون گل ما را سرشتي وثيقت نامهاي بـر ما نـوشتي
به ما برخـدمت خـود عـرض كــردي جــزاي آن به خــود بر فـرض كـردي
نظامي، خسرو و شيرين، ص8
***
عارفان را شمع و شاهد نيست از بيرون خـويش
خون انگوري نخورده بادهشان هم خون خويش
ديوان شمس 3/98
بنياد گرفته برتأويل عارفان از آيه: «وَفي اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تبصرُون ؛و در درون شماست. نميبينيد؟».(سوره ذاريات، آيه 21) كه بر پايه آن انسان را از سير آفاق به سير انفس و از بيرون پژوهي به درون پژوهي و از بيگانهشناسي به خودشناسي فراخواندهاند و گمشده او را نه در بيرون كه در درون او دانستهاند، از زبان عين القضاة بشنويم: راه خداي تعالي در زمين نيست، در آسمان است، بلكه در بهشت و عرش نيست، در باطن تو است« و في انفسكم» اين باشد، طالبان خدا او را در خود جويند زيرا كه او در دل باشد و دل در باطن ايشان باشد».(9)
بيرون ز تو نيست هر چه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهي كه تـويي
نجم رازي، مرصاد العباد، ص3
من چرا گرد جهان گردم چــو دوست تدر ميــــان جــان شيـرين مـن است
عطّار، ديوان، ص68
در جهــان بيهــوده ميجستم تــو را
خــود تو در جــان عــراقي بـودهاي
عراقي، كليات، ص270